به گزارش شهرآرانیوز، استاد علیرضا کدخدایی ۲۶ بهمن ۱۳۴۶ در مشهد متولد شد، در سال ۱۳۸۳ نشان درجه ۲ هنری کشور را از شورای ارزیابی هنرمندان هنرهای سنتی کشور اخذ کرد و مدرک استادی اش را در خطوط نستعلیق و شکسته نستعلیق در سال ۱۳۸۷ از انجمن خوش نویسان ایران دریافت کرد. او در سال ۱۳۹۱ هم بالاترین نشان هنری ایران (درجه یک، معادل دکتری هنر) را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دو خط شکسته و نستعلیق کسب کرد.کدخدایی در سال ۱۳۷۹ در عرصه فرهنگ و هنر به عنوان «شهروند نمونه» انتخاب شد. او با حضور در ۷۵ نمایشگاه گروهی تا سال ۱۳۸۸ و برگزاری پنجاه نمایشگاه انفرادی در داخل و خارج از کشور تاکنون بیست رتبه نخست در جشنوارههای کشوری و بین المللی کسب کرده است. رتبه برتر دومین همایش بین المللی خوش نویسی جهان اسلام، رتبه برتر هشتمین و تنها اثر برگزیده دوازدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم، رتبه اول جشنواره بزرگ فرهنگی هنری پیام پیامبر (ص) موزه ملی قرآن، برگزیده جشنواره بین المللی فجر در بخش اساتید، برگزیده جشنواره خوش نویسی امام علی (ع) و... بخشی از افتخارات هنری کدخدایی است.آثار برجسته این هنرمند خوش نویس شهرمان در سالهای فعالیتش در شهرها و کشورهایی، چون مشهد، تهران، آنکارا، کابل، هرات، سارایوو، لاهور، دبی، دوحه، پاریس، کوالالامپور، مکزیکوسیتی، لوس آنجلس، نیویورک، هوستون، آتلانتا، سن خوزه، واشنگتن، شیکاگو، سانفرانسیسکو، دیتروید، فینکس، دالاس، توسان، سن آنتونیو، بوستون و... به نمایش گذاشته شده است.از آنجا که در طول تاریخ هنر خوش نویسی بزرگترین اندازه قلم خط شکسته ۵/۳ میلی متر تحریر شده است، استاد کدخدایی نخستین خوش نویسی است که خط شکسته نستعلیق را در دانگهای جلی و کتیبه به اندازه بالاتر از یک سانتی متر تحریر کرده است؛ از این رو به او لقب نخستین کتیبه نویس خط شکسته در طول تاریخ هنر خوش نویسی را داده اند.
یکی دو ساعت مانده به دیدار، زمان ملاقات را پیامک میکند. منظورش این است: حواست به ساعتی باشد که قرار داریم. با تکیه بر عصایش در همان جای همیشگی ایستاده است، درست پای میز هشت نفره چوبیای که به میز کارش ختم میشود. نزدیک اذان مغرب است. تنها نور خانه اش چراغ مطالعه روی میز کارش و لامپ ۱۰ واتی بغل دیوار است که روبه روی تلویزیون روشن است تا تصویر بزرگ استاد امیرخانی را بهتر ببیند.
آهسته به سمت آشپزخانه میرود. به تماشا نشستن درودیوار خانه اش هر بار جذابیت خودش را دارد؛ تصویر رنگی و ســــیاه وسفـــید اســــتاد موسیقــــی و آواز ایــــران، محمدرضا شجریان که با دست خطش تقدیم به استاد علیرضا کدخدایی شده است و صدای آرام آلبوم «آسمان عشق» که از بلندگوی سیستم صوتی پخش میشود و قاب عکس چوبی سیاه وسفید پدربزرگ مادری اش، «پهلوان علی اصغر زورمند بهرامی» که ۱۰۳ سال سن داشت و بیش از هفتاد سال راننده ماشینهای سنگین بود.
کلیات اشعار خیام، بوستان و گلستان سعدی، مثنوی معنوی مولانا و. داخل قفسهها را گذرا نگاه میکنم. صدای آواز پرندگان کنجکاوم میکند. از جا برمی خیزم و پرده را کنار میزنم. «بیرون دنبالشان نگرد. قفسشان بالای کتابخانه است.» این جمله را میگوید و سینی چوبی چای را روی میز میگذارد.
از آخرین باری که با استاد علیرضا کدخدایی گفتگو داشتم حدود چهارده سالی میگذرد. آخرین روزهای هفته نامه شهرآرا بود که به سراغش رفتم. همان طور که چای کیسهای را از لیوان آب جوش بیرون میآورد، میگوید: «از آن سال به بعد با هیچ رسانهای مصاحبه نکرده ام.» آن زمان به بهانه چهل و نهمین نمایشگاه هنر خوش نویسی اش که در چهارسوق هنر کوهسنگی در سال ۱۳۸۸ در مشهد برگزار کرده بود، در صفحه هنر هفته نامه شهرآرا، گفت وگوی مفصلی با او داشتم. از افتخاراتش میگفت که از سال ۱۳۶۵ به بعد به آنها دست یافته بود. آثارش را ورق میزد و از آیندهای صحبت میکرد که برای هنرش ترسیم کرده بود.
فراموش نمیکنم آن روزها چگونه با آب وتاب از ایدهها و برنامههای هنری اش سخن میگفت که متأسفانه بازی روزگار او را از اجرای بخش بزرگی از آنها بازداشت. حالا به بهانه برگزاری پنجاهمین نمایشگاه انفرادی اش با عنوان «شکسته درست» در تهران به سراغش رفته ام و یک بار دیگر باب گفتگو با او را باز کرده ام.
سال ۱۳۶۵ داوطلبانه سرباز سپاه بودم. بعد از پایان دوره آموزشی ام در باغرود نیشابور به کرمانشاه اعزام شدم و تا پایان دوره سربازی مسئول اسرا بودم و، چون در تیراندازی تبحر داشتم، تک تیراندازی میکردم. تا اینکه در سال ۱۳۶۶ برادرم بر اثر تصادف، فوت کرد. اوضاع روحی خوبی نداشتم.
دکترها پیشنهاد دادند برای سرد شدن داغش، به سراغ یک کار هنری بروم. پیشتر از این اتفاق، به هنر خوش نویسی علاقهمند بودم. چهلم برادرم که رد شد، دوباره به جبهه برگشتم. یکی از هم رزم هایم به نام «امیر زرین» که استاد برجسته سنگ نوردی بود و دست شیرینی در نوشتن داشت، در خط مقدم، روی کانتینر و پرچم تبلیغات میکرد. کارهایش را همیشه تماشا میکردم و هر وقت از او میخواستم مرا آموزش دهد، با این جواب تکراری که شش سال است در درجه عالی مانده است، دست به سرم میکرد.
یک روز که اتفاقی وارد کانتینر شدم، چشمم به کتاب «سماع قلم» افتاد. شروع اولین تمرین خطاطی ام درست زمانی کلید خورد که همان کتاب را در یکی از مرخصی هایم پشت شیشه یک بقالی قدیمی که حسابی خاک گرفته بود، دیدم. شاخههای بلوط را میتراشیدم و تمرین میکردم. امیر زرین هیچ وقت نگفت که باید با خط نستعلیق شروع کنم. این گونه شد که شروع هنر خوش نویسی ام با خط شکسته، در همان زمان در کتاب «سماع قلم» پیوند خورد. ۹ آبان ۱۳۶۸ بود که وارد انجمن خوش نویسی شدم. بعد از پایان دوره سربازی با امیر زرین خوش نویسی کار کردم و در آزمون ممتازی خط شکسته قبول شد.
درست است که برای اولین بار خوش نویسی را در جبهه تجربه کردم، اما بزرگترین یادگاری بیست ماهی بود که در جبهههای جنگ تحمیلی حضور داشتم. دو بار مجروح شدم. اولین بار با یازده ترکش و یک بار با موج انفجاری در عملیات مرصاد در لشکر ۴۳ امام علی (ع)؛ اما برای مستند کردن به دنبالش نرفتم.
سال ۱۳۶۸ هنرجوی انتخابی «علی جافری» بودم. دست توانمندی در «چلیپا» و «کتابت» داشت. دی ماه ۱۳۷۱ آزمون ممتازی نستعلیق دادم که تجدید شدم. خرداد ۱۳۷۲ پس از تمرین بسیار از روی کتابت استاد «امیرخانی» موفق به اخذ درجه ممتازی شدم. سال ۱۳۷۱ مرحوم مهدی زاده مرا دعوت به تدریس در انجمن کرد و تا سال ۱۳۸۶ در انجمن خوش نویسان مشهد فعالیت مستمر داشتم تا اینکه با استعفای استاد امیرخانی از انجمن خوش نویسی، شبانه استعفای کتبی ام را به دست استاد رساندم و دیگر به انجمن برنگشتم.
به مرحوم افتخاری، رئیس وقت انجمن خوش نویسی که چند باری سراغم را گرفت تا بازگردم، پیغام دادم که استاد در حد یک جمله برایم بنویسد تا برگردم. این اتفاق تلفنی از سوی استاد امیرخانی با رئیس انجمن صورت گرفت، اما هیچ گاه نوشتهای روی کاغذ نیامد.
آدمهای کوچک نمیتوانند از آدمهای بزرگ دلگیر شوند. نباید وقت استاد امیرخانی را با این مسائل پیش پاافتاده بگیریم. من در محضر استاد سیاهی لشکری بیش نیستم.
درست است. در زندگی هنری ام از همان ابتدا سعی کردم بزرگ باشم. هیچ وقت کوچک فکر نمیکردم؛ زیرا از این موضوع که هنر خوش نویسی در دنیا چه اعتباری دارد، به خوبی واقف بودم.
بر کسی پوشیده نیست که نسخ خطی در بزرگترین موزههای دنیا چه جلوهای دارند. در کشور ما نیز به جرئت میتوان گفت که هنر خوش نویسی تنها شناسنامه ملی هنر ایرانیان در جهان است.
بی مهریها را فراموش کنیم، اما خوش نویسی این شهر به من بدهکار است. وقتی گذشته ام را در انجمن ورق میزنم (از اولین رتبه ام در سال ۱۳۷۶ در جشنواره «طریق جاوید» یادواره امام راحل (ره) که جایزه ام را از آقای حسن خمینی گرفتم تا روزی که با خودرو شخصی ماتیزم برای جمع آوری شصت اثر به در خانه تک تک اساتید خوش نویسی شهرمان رفتم تا علاوه بر ارسال آثارشان به جشنوارههای کشوری و همچنین انجمن خوش نویسان مشهد حرفی برای گفتن داشته باشند و مقامهای اول تا سوم را از آن خود کنند) دلم میگیرد.
یادش به خیر! در دیداریهای متعددی که سالیان پیش با رهبرمعظم انقلاب داشتم، هشت اثرم را به ایشان هدیه دادم که امروز ۳ اثر از آنها در موزه حرم است.
نمایشگاه «قطعات طلایی» با ورق طلا در سال ۱۳۹۰ آخرین نمایشگاه انفرادی ام در کشور مالزی بود که ۲۵ اثر را در معرض دید علاقهمندان به هنر خوش نویسی قرار داد.
از سال های سختی که بر من گذشت گلایه ندارم. از سال ۱۳۸۶ که از انجمن خوش نویسان مشهد بیرون آمدم تا سال ۱۳۹۹ که بیمار بودم و در همان سال با ورود کرونا قلب، کبد و ریه ام درگیر شد کسی سراغم را نگرفت. تنها در روزهای سخت بیماری در سال گذشته که دکترها جوابم کرده بودند، چند نفری از انجمن به عیادتم آمدند.
بگذریم؛ از سال ۱۳۸۷ شروع به نوشتن اشعار خیام کردم. هر رباعی یک اثر هنری. ۱۷۸ رباعی را طی دو سال خوش نویسی کردم. هشتاد اثر را به هفت مجموعه دار فروختم. هم زمان با تحولات اقتصادی در کشور و افزایش نرخ دلار، چکهای آثاری که فروخته بودم، برگشت خورد و مجموعه دارها آثار را برگرداندند.۶۰ میلیون تومان از ۸۰ میلیون تومان چکها را خرج کرده بودم و این قضیه باعث شد دچار مشکلات مالی شوم. پرداخت دیون مجموعه داران یازده سالی به طول انجامید. در این مدت معنای بی کس بودن را با گوشت و پوست و استخوانم لمس کردم.
در این ایام آشنایان، غریبه شده بودند تا اینکه به واسطه دوستیای که از قبل با مهندس وحدتی، مدیر عامل وقت توانیر، داشتم بحران را پشت سرگذاشتم. این دوست و همراه روزهای سخت بعد از دوران بازنشستگی برای رفع مشکلات مالی ام خیلی از خود مایه گذاشت. دلگیری سالهایی که ساکت بودم از مشکلات مالی نبود، از بی کسی بود؛ با این حال در آن روزها از یادگیری و تحقیق هنر روز خوش نویسی غافل نبودم. خوش نویسی تلفیق با طلا، خط و رنگ و خط و نقاشی و... را تجربه کردم. روی خط شکسته که کار تخصصی ام بود، بیش از گذشته تحقیق کردم که حاصلش باز میگردد به نمایشگاهی که این روزها در نگارخانه «ترانه باران» در تهران در حال برگزاری است.
در سالهایی که مشکلات مالی داشتم مجبور شدم آثارم را -با اختلاف زیاد- زیر قیمت بفروشم تا دین مردم را بدهم.
مجموعهای از آثارم را به واسطه سه نفر از دوستانم، آقایان دشت بیاض و هاشمی و خانم نخعی، به مجموعه خصوصی شان فروختم و امروز ۱۷ اثر در دانگ جلی (اندازه قلم ۶ میلی متر تا دو سانتی متر) در نگارخانه «ترانه باران» در معرض دید عموم است.
این نگارخانه جزو مهمترین نگارخانههای کشور است؛ به این دلیل که به صورت تخصصی در حوزه خط و خوش نویسی فعالیت میکند و در دهه اخیر بر هنر ایرانی اسلامی تمرکز دارد.
مردم، ولی نعمت هنرمندان هستند. خرید یک اثر هنری صرفا خرید یک تابلو نیست، بلکه نگهداری از میراث فرهنگی کشور است که در آینده ارزش افزوده خواهد داشت.